شعر و متن برای پدربزرگ + شعر برای پدربزرگ فوت شده
در این پست شعر و متن برای پدربزرگ زنده و پدربزرگ از دست رفته را گردآوری کرده ایم . پدربزرگ ها مانند شمعی که در نسیم ملایم روشن است می مانند یعنی امکان دارد با یک نسیم تند شمع زندگیشان خاموش شود و برای همیشه حسرت دیدارشان در دل نوه ها و فرزندان بماند . پس بیایید در این دنیای فانی تا می توانیم قدر یکدیگر را بدانیم مخصوصا پدر بزرگ و مادر بزرگ ها که مثل گل نحیف و شکنننده شده اند با سایت تی مدل همراه باشید.
ما را در صفحه تلگرام تی مدل دنبال کنید و مطالب و شعر و موسیقی های بیشتری ببینید و بشوید.
شعر در مورد پدربزرگ برای کودکان
پدربزرگو دوست دارم
اون منو خیلی دوست داره
پدربزرگ مهربون
تو باغچه ها گل می کاره
سوار فرغونش میشم
زود منو همراش می بره
چه خوش حالم که اون منو
باز پیش گل هاش می بره
تو راه یه خاله قورقوری
جست می زنه کنار ما
قور قور و قورقور می خونه
کار نداره به کار ما
شعر در مورد پدربزرگ و مادربزرگ
مادربزرگ و پدربزرگ عزیزم
این پیام رو دادم تا بگم
دوستتون دارم و به یادتونم
روز سالمند رو تبریک میگم و
براتون آرزوی سلامتی
و عمری با برکت و با عزت رو دارم
شعر برای پدربزرگ و نوه
سالمند عزیز !
نگاهت پر معناست
سخنت پر بهاست
و
رفتارت گنج تجربه هاست
شعری در مورد پدربزرگ
باغ پدر بزرگ پر از
گل های رنگی رنگیه
این طرف و اون طرفش
تمشک و توت فرنگیه
زمین رو سوراخ می کنه
بیلچه ای که مال منه
با خوش حالی می رم جلو
موقع دونه کاشتنه
دلم می خواد حرف بزنم
پدربزرگ گوش بکنه
بخدیم و خستگی رو
زودی فراموش بکنه
وقتی به خونه می رسیم
با همدیگه شام می خوریم
غذاهای خوشمزه رو
هام هام و هام هام می خوریم
پدربزرگ یواشکی
میگه: بشین رو پای من
باید بخوابی کوچولو
با لالایی لالای من
شعر کودکانه در مورد پدربزرگ و مادربزرگ
به یاد روزهای پر زخم دستانت
بخند پدربزرگ
شالیزارها بی لبخند تو
خشک می شوند
شعر کودکانه برای پدربزرگ
پدربزرگ خوبم
همیشه مهربونه
وقتیکه پیشم باشه
برام کتاب می خونه
شعر برای پدربزرگ از دست رفته
من هرشب به اشتیاقِ تو
پیراهنِ سفیدِ حریرِ مادربزرگ را می پوشم
همان که همیشه وقتی با پدربزرگ قهر می کرد
با یک سنجاقِ گل رویِ سر
تنش می کرد
و منتظر می نشست تا پدربزرگ از حجره بیاید
خودم را هزار بار در آینه نگاه می کنم
لبخند می زنم
شعر درباره پدربزرگ از دست رفته
با صورتی مهربون
نشسته روی ایوون
از گل یاس و پونه
پدر بزرگ میخونه
می گه برای زری
قصه دیو و پری
قصه سنجاب و ماه
قورباغه توی چاه
حرفاش همیشه حرفه
موهاش برنگ برفه
با اون لبای خندون
دوستش دارم فراوون
دوستت دارم
چو بوی تازه ی نان، به وقت افطار
دوستت دارم
چو عطر تند پدربزرگ، به وقت نماز
دوستت دارم
پدربزرگ !
هر چند که گرد پیری ،
موهایت را
برف گونه سپید کرده است
ولی همین موها ،
نشانه ای از ارزشمند بودن توست
شعر برای پدر بزرگ فوت شده
نگذاریم امروز
پدربزرگ ها و مادربزرگ ها ،
تنهایشان را
با عکس های قدیمی
تقسیم کنند
تنهایی
شهرت من است
و این نام های کوچک!
اصلیت ام را پنهان نمی کند …
شعر برای پدربزرگ
یک تکه هایی از خودت را بگذار برای من
همان هایی که دوستشان نداری
هیچ کجا همراهت نمی‌بری
همان هایی که پنهان‌شان می‌کنی بین لباس‌ها
آویزان می‌کنی به چوب رختی
همان هایی که مدتهاست قاب کرده ای به دیوار
کنار ساعت قدیمی پدربزرگ که سال‌هاست خاک می‌خورد
همان تکه های ناجور که وصل تنت نمی‌شود…
دوستت دارم
چو بوی تازه ی نان، به وقت افطار
دوستت دارم
چو عطر تند پدربزرگ، به وقت نماز
دوستت دارم
به اندازه ی آگهی‌های نیازمندی همشهری،
به بلندای نوارقلب‌های پدربزرگ،
به تعداد مین‌های مدفون در خاک زمین
دوستت می دارم
من هرشب به اشتیاقِ تو
پیراهنِ سفیدِ حریرِ مادربزرگ را می پوشم
همان که همیشه وقتی با پدربزرگ قهر می کرد
با یک سنجاقِ گل رویِ سر
تنش می کرد
و منتظر می نشست تا پدربزرگ از حجره بیاید
خودم را هزار بار در آینه نگاه می کنم
لبخند می زنم
متن مخصوص پدربزرگ
دلم هوای خانه ی کاگلی ات را کرده
با پستوی تنگ و تاری
که عطر آغوش پدربزرگ را در آن حبس کرده بودی
شعر در مورد پدربزرگ از دست رفته
قربونه صفا و مهربونیات پدربزرگ
خیلی این روزا دلم تنگه برات پدربزرگ
باورم نمیشه رفتی دیگه از کنارمون
بیا خیلی خیلی خالی شده جات پدربزرگ
شعر در مورد پدربزرگ
دلم هوای خانه ی کاگلی ات را کرده
با پستوی تنگ و تاری
که عطر آغوش پدربزرگ را
در آن حبس کرده بودی
بیشتر بخوانید :
