اخبار

اسم های ترکی پسرانه با حروف (ک) (گ)

در این پست اسم های ترکی پسرانه با حروف (ک) (گ) را از پژوهشگر و نویسنده آذربایجانی پرویز زارع شاهمرسی گردآوری کرده ایم.

انتخاب نام زیبا برای کودکان از حق هایی هست که خداوند بر بندگان خویش گذارده و تاکید کرده که بر فرزندان خود نام نیکو بگذارید.

ما نیز در این مجله سعی می کنیم تا شما را با معنی انواع نام ها در زبان های مختلف آشنا کنیم پس با ما همراه باشید .

نام های ترکی پسرانه با حروف (م) (و) (ه)

اسم های ترکی پسرانه 

کؤچر: (Köçər) کوچ کننده. مهاجر. فرصت طلب.

کؤچکون: (Köçkün) بهمن. توده برف سرازیر شده.

کؤچمن: (Köçmən) مهاجر.

کؤچور: (Köçür) کوچ کننده. راننده. ارابه ران.

کؤچون: (Köçün) کوچ. مهاجرت. رحلت. ارتحال. بازار.

کؤزر: (Közər) گندم با پوسته یا با پوسته سخت.

کؤکن: (Kökən) دختر. اصلی. ریشه. منشاء. نوعی طناب که در طول آن به فاصله‌های معیّن بندهای حلقوی شکل نصب شده و برای بستن برّه‌ها و بزغاله‌ها به کار می‌برند. شفتالو.

کؤل تکین: (köl təkin) شاهزاده دانا.

کؤمج: (Köməc) گیاه خزنده (گیاهی که روی زمین می‌خزد). کندوی زنبور عسل. نان کوله. نانی که به تنور افتاده و پخته. نوعی نان که در زیر خاکستر و آتش پخته می‌شود. چادری که به وسیله ستون برپا ‌شود.

کؤمول: (Kömül) مجموعه. پشته.

کؤمه: (Kömə) کلبه کوچک. نوعی مسکن عشایری. گروه. جامعه. جمع.

کسگین: (Kəsgin) قاطع. برنده. تیز. تند. حادّ. شدید. قوی. جدی. آمرانه. خشن. گرزی که سر آن را با زنجیر یا دوال بر دسته آن نصب کنند.

کسمات: (Kəsmat) نماینده خانواده عروس یا داماد برای مذاکره با طرف مقابل برای تعیین مهریه، شیربهاء و رسوم دیگر ازدواج.

کسمت: (Kəsəmət) تنقید. قرارداد.

ادامه مطلب  تشخیص کیفیت مبل

کوسول: (Küsül) گرفته. مغموم. توتک. نی لبک.

کوسون: (Küsün) نیرو. توان.

کولش: (Küləş) کاه بن. کاه. پوشال. ساقه گیاه برنج.

کولک: (Külək) تلاطم دریا. برف همراه با باد. موج بزرگ. تلاطم امواج دریا. توفان شدید با برف. کلبه کوچک در بستان.

کولن: (Külən) رنگ خاکستری. خاک خاکستری بارده. بادبادک کودکان.

کیتمان: (Kitman) بیل.

کیتمک: (Kitmək) حلقه.

کیران: (Kiran) چاه. خاک رسی. خاک آهکی. دامنه کوه.

کیلین: (Kilin) قطیفه نرم. اسب شاخدار افسانه‌ای.

کیملیک: (Kimlik) هویت.

اسامی ترکی با حرف گ :

گئدر: (Gedər) خرج. هزینه. مصرف. رفتنی. فانی. غرب. باختر. مرکب. سرنوشت. ناسازگار. لجوج.

گئدل: (Gedəl) نوبت. دیوار گلی.

گئدیر: (Gedir) هزینه. منفی. منها.صادرات. جانشین.

گئدیش: (Gediş) روند. جریان امور. مشی. رفتار. طول. طی. طرز رفتن. مصرف. حرکت (در بازی شطرنج).

گئدیل: (Gedil) جوال.

گئدین: (Gedin) نتیجه. بعداً.

گئرچک: (Gerçək) حقیقت. واقع. راستی. درستی. صحت. صحیح. درست. حقیقی. واقعی.

گؤرکن: (Görkən) نیکو. هنری. ارزشمند.

گؤرکم: (Görkəm) ظاهر. نما. چشم انداز. حالت.

گؤروش: (Görüş) دیدار. نقطه نظر. نگرش. دیدگاه. بینش. نقطه نظر. مسابقه دوستانه. جهان بینی. نظریه. کُشتی. زیارت. جهت. دوست. آشنا.

گؤروم: (Görüm) منظره. نظر. نقطه نظر. فال. طالع. بینایی. ظاهر. وضعیت. حد بینایی. خواهر زن یا شوهر. هیکل. زیبا. خودپسند. ← گؤرکم.

گؤرون: (Görün) ظن. گمان.

گؤزر: (Gözər) الک بزرگ خرمن. رفتار. تدبیر. معبر.

گؤزن: (Gözən) انبار. چشمه زار. جذاب. خوشایند. رفو. خاص. ممتاز.

گئنل: (Genəl) عمومی.

گئنیش: (Geniş) وسیع. گشاد. فراخ. باز. گسترده. پهناور. عریض. فراوان.

گئیسی: (Geysi) لباس. پوشاک.

گؤیمن: (Göymən) خدایی.

گئیمور: (Geymur) لباس.

گئییم: (Geyim) پوشاک. لباس. لباس رزم. شکل.

گئیین: (Geyin) عقب. بعداً. پشت. رحِم حیوان. زمان.

گدیک: (Gədik) گردنه. فرصت. احتیاج. نقش. امتیاز.

ادامه مطلب  بهترین دوره فارسی ارز دیجیتال کدام است؟ معرفی برترین منبع یادگیری کریپتوکارنسی

گدیل: (Gədil) جوال بزرگ یا کوچک.

گدیم: (Gədim) لباس. کمربند.

گردی: (Gərdi) کرت. خرد و ریزهای رشته. مولّد.

گرل: (Gərəl) تصمیم. کامل. هماهنگ.

ادامه اسم ترکی با حرف گ :

گرمن: (Gərmən) حصار. دژ. استحکام.لتف. تخته چادری که در اطراف چادر اصلی کشیده و بسته می‌شود.

گرن: (Gərən) بار. دفعه. شوره زار. هوای کمی ابری. شاخه جدا و خشکیده درخت. پراکندگی گله. تلخ بی مزه(آب).

گریش: (Gəriş) غیرت. کشش. طناب. مقاومت. قلّه.

گرین: (Gərin) ابر. کشیده. مجذوب. سنگین. دراز.

گزر: (Gəzər) گَردان. جسور. سرفراز. ماجراجو. روح. جن. شبح. هویج.

گزل: (Gəzəl) پوست انار. برگ خشک افتاده درخت. گیاهی که ریشه‌اش برای رنگ آمیزی بکاررود.

گزمت: (Gəzmət) وقت. زمان.

گزمل: (Gəzməl) پارچه. قماش.

گزمن: (Gəzmən) گردش کننده.

گلبر: (Gəlbər) مغرور. گشاد(شلوار).

گلش: (Gələş) آینده.

گلمیش: (Gəlmiş) وارد شده. آمده.

گلیر: (Gəlir) درآمد. عایدی. سود. منفعت. علامت جمع.

گلیش: (Gəliş) مشی. طرز راه رفتن. رفتار. درآمد عایدی. دل. منظره. نما. نیم پرده نمایش.

گمین: (Gəmin) پهلوزنی. مراقبت.

گنجه: (Gəncə) کشو. قفسه. مشاطه. یئنگه. طفلی که از پیر کهنسال به دنیا آید. فرزند. نوعی روسری ابریشمی. شهری مشهور در آذربایجان.

گنش: (Gənəş) ارشاد. مشورت.

گوجوم: (Gücüm) نیرو. قدرت.

گودر: (Güdər) هدف. مراد. عمل. خواسته. دقت. سطر.

گودوم: (Güdüm) نگهبانی. پایش. مأل. آرامش. مشغله.

گورشاد: (Gür şad) رگبار. باران تند و سیل آسا. تگرگ. مأمور دلاور. قهرمان تاریخی ترک.

گورگون: (Gürgün) دلاور. سالم. شاداب.

گولخان: (Gül xan) زیبا چون گل و والا.

گولدون: (Güldün) غنچه.

گولر: (Gülər) خندان. متبسم.

گولن: (Gülən) خندان. خوشبخت.

گولوش: (Gülüş) طرز خنده. خنده.

گولوم: (Gülüm) لبخند. کمدی.

گوموش: (Gümüş) نقره. سیم. فضّه. نوجوان دلنشین.

گون خان: (Gün xan) فرمانروای خورشید. زیبا چون خورشید و والا چون خان.

ادامه مطلب  اسم های اصیل پسرانه ترکی با حرف د

گون دنیز: (Gün dəniz) زیبا چون خورشید و بزرگ چون دریا.

گون دوْغدو: (Gün doğdu) زاییده چون آفتاب. محل طلوع آفتاب. گل آفتابگردان. باد شرقی. روستایی در اوجان.

قسمت سوم اسم های ترکی پسرانه با حرف گ :

گوندش: (Gündəş) هوو. هریک از دو یا چند زنی که دارای شوهر مشترک باشند. دو حادثه که در یک روز اتفاق بیفتند. نیمروز. ظهر.

گوندم: (Gündəm) برنامه کار روزانه. روزنامه. ملایم.

گوندوز: (Gündüz) روز. صبح. از طلوع تا غروب آفتاب.

گونسل: (Günsəl) زیبا چون آفتاب.

گونشن: (Günşən)کامروا.

گونم: (Günəm) برادر.

گوون: (Güvən) اعتماد. دلگرمی. اتکاء. اطمینان. مباهات. افتخار. امان. آلبالوی وحشی.

گیرگین: (Girgin) فعال. پرکار. فضول. زرنگ. جذاب. گیرا. خلیج.

گیریش: (Giriş) ورود. طرز ورود. ورودی. مقدمه. پیشگفتار. سرآغاز. پیش درآمد. وتر. زه.

گیریم: (Girim) ورود. طرز ورود. ورودی. درآمد. سود.

گیرین: (Girin) روزن. سوراخ.

گیزلین: (Gizlin) پنهانی. پوشیده.

گیزم: (Gizəm) راز. سرّ.

گیزیر: (Gizir) پایین رتبه نظامی. نگهبان روستا. یاور. پشتیبان. در قاب بازی مقابل تووخان. مجری فرامین خان. معاون کمیسر. نوعی شعر در ادبیات آذربایجان که در آن از مظاهر و زیباییهای طبیعت سخن به میان می‌آید و معمولاً ابیات زیادی دارد. کناره گیری. پرهیز. تخم. تخم توتون. سیّاح.

گیزیل: (Gizil) پنهان. پتانسیل.تصور. حس. وصف. نیرو.

گیلدیر: (Gildir) گرد. قلنبه. قطره. هیزم کلفت که که به صورت کوتاه بریده باشند.

گیلگه میش: (Gilgəmiş) دانا. مردی که کارهای بزرگ انجام داده باشد. نام داستانی مشهور از ترکان قدیم و سومریان که در آن شخصی به دنبال زندگی جاودانی می‌گردد.

نام های ترکی پسرانه با حروف (م) (و) (ه)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا